اتاق خاموش است. صدایی به گوش نمی رسد. او بی حرکت خوابیده است . رو به سوی کعبه .
او دختر نبی الله است . ام ابیهاست . بانوی بانوان جهان . نازپروده پدر . لطیفه ی مدینه .
او سیده ی اهل بهشت است . صاحب باغ فدک . زخم خورده زخمهای کهنه ی کینه .
تنها یاور ولی خدا . بی یارترین یار رسول .
زبان اسماء بند آمده است. می خواهد صدایش کند . می ترسد. سر به دیوار خانه نهاده است.
تنها نگاهش می کند و آرام می گرید.
ولی باید او را بخواند . این خواسته ی خود اوست. سالها در این خانه جز امر او کاری نکرده است.
صدایش می زند:
- بانوی من!
جواب نمی دهد.
قرار از دل اسماء فرو ریخت. بی حرکت بر جا ماند . قدرت دوباره سخن گفتنش نیست .
ولی باید صدایش کند :
- فاطمه ! دختر رسول الله ! ...
باز هم جوابی نمی دهد. صدای اسماء می لرزد .مثل دست و پای لرزان زینب، اشک چشمهای حسن (ع)، تکان لرزان لبهای حسین(ع).
اتاق خاموش است. صدائی به گوش نمی رسد. او بی حرکت خوابیده است . رو به سوی کعبه .
اسماء به طرف او رفت. پارچه سفید را کنار زد و جز هاله ی نیلوفری صورت زهرا (س)و لبخند نشسته روی لبانش ، چیزی ندید.
امشب ، اولین شب است بی حضور گرم تو. شب تاریک است. و سرد.
یتیمانت از بس گریه کرده اند خوابشان برده است.
ولی من چگونه چشم بر چشم گذارم با این همه درد تنهائی ؟
هنوز کسی رفتنت را نمی داند، این گفته خود تو بود که خواستی شبانه دفنت کنیم.
فردا دیگر صدای گریه ات مزاحم همسایه ها نخواهد شد.
به یاد داری که چه بی شرمانه می گفتند :" به فاطمه بگو یا شب گریه کند ، یا روز.
از دست گریه های بی امانش به ستوه آمده ایم " !
کاش فقط یک بار دلیل گریه هایت را می پرسیدند.
فاطمه جان ! مطمئن باش که دیگر نه تو مزاحم آنهائی و نه آنها مزاحم تو .
خوشا به حالت که آسوده شدی از دست این مردمان بی وفا .
فردا تو نزد پدرت هستی ، در بهترین نقطه ی بهشت. پیامبر که رفت، تو تنها یاور روزهای تنهایی ام بودی .
ولی به یقین بهشت ، با تمام بهشت بودنش برای رسول ، گوارا نبود بی حضور تو .
تو بهشت رسولی خانم خانه ام ! .
تو ام ابیها بودی و چگونه می توانستی تحمل کنی این روزگار عجیب را ، بی حضور پدر . باید می رفتی .
حالا ، من مانده ام و تنهائی .
با تمام این وحشت زدگان غرق در مرداب زندگی ، که چه عالمگیراست سیاهی روحشان .
مثل امشب ، تاریک و خاموش .
همه خوابیده اند و اگر می دانستند که از این پس از چه نعمتی محرومند ، به یقین نه چشمهایشان اذن ورود به خواب می داد ،
نه تاب و قرار بر دلهایشان می نشست.
علی تنهاست . تنها تر از همیشه. و او چه خواهد کرد بی فاطمه ، جز پناه بردن به چاههای صبورمدینه !
نویسنده » سید حامد حکیمی پور » ساعت 11:0 عصر روز سه شنبه 87 خرداد 14
سلام بر تو ای دخت پیامبر! سلام بر تو ای همسر ولی خدا!
سلام بر تو ای مادر حسن و حسین که سرور جوانان بهشتی اند!
درود بر تو ای بانوی شهیده ی صدیقه! درود بر تو ای حوریه ی انسیه!
درود بر تو ای ستم دیده! درود بر تو، و گل باران باد پیکر پاکت!
... زهرا گفتن، خود مناجات است، عشق ورزیدن به تو، خودعالمی است!
اندیشیدن به تو، خود مائده ای آسمانی برای روح و جان است!
همه ی بزرگان و اندیشمندان از مدح و ثنای تو بازمانده اند...
پس من چگونه می توانم در وصف توای فاطمه اطهر، قلم بفرسایم...؟
این چند سطر،تنها بخشی از عشق و اخلاص ناچیز من، به آستان پاک تو می باشد !
هر که باشم، هر آن چه داشته یا نداشته باشم،
دست کم این حق را از آن خود می دانم که درد دلی کوتاه با مادرم داشته باشم...
در کوچه پس کوچه های مدینه و مکه، به دنبال رد پای ظریف و لطیف و زجر دیده ات می گشتم،
در حالی که رایحه ی مسحورکننده عطر حرم مطهر پدربزرگوارت، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه وآله ،و نیز عطرغربت کشیده ی پراکنده در فضای اطراف آرامگاه ویران شده ی پسرت حسن مجتبی علیه السلام و نیزعطر نخل های سرسبز و آراسته ای که در کنار حرم مطهر اولین مظلوم عالم،همسر گرانقدرت، علی مرتضی (ع) و سرانجام عطرآن رایحه ی قدسی و سماوی قبله گاه عالم، آن کعبه دلنشینی که ذرات عشق و عطوفت و رحمت و آمرزش و مغفرت را به هر سو ساطع می کند، عطرخانه خدا به مشامم می رسید ...
و من با خود زمزمه میکردم: مادرم! کجایی...؟
مادرم از کدامین سو، عطرجامه ی سیاهت به مشام جانم خواهد رسید تا روح دردمندم را تسکین دهد ؟
آه که در هیج کجای آن وادی مقدس، نشانی از تو،به جای نگذاشته اند.
اما همه جا، نشان از سرسپردگی تو به پدر وشوی و فرزندانت دارد!
همه جا نشان از حضور لطیف و مهربان تو در خود دارد! چه در بارگاه مطهر و مقدس پدر بزرگوارت،
محمد مصطفی(صلوات الله علیه وآله)و چه درکنار محراب مهر و موم شده و نیمه ویرانت در مدینه، ای مادرغریبم.
در آن روز واپسین، اخلاص و بندگی خود را به نسیم داغ مدینه سپردم، تا پیام ناچیزم را به دست تو برساند: آمدم به سویت! نیافتمت.
رفتم، همچنان که ندیده بودمت ... فقط احساست کردم ...
هنگامی که قبله گاه عالم، کعبه ی مکرمه را با دیده ی گریان نگریستم، و چشمی مشتاق بر آن دوختم،به عشق و مهربانی پروردگار عالم پی بردم و دانستم که بنده ی خوار و کوچک چه ذات جلیل و مقدس و عظیم الشانی هستم!
چه قدر ناچیزم ... آن گاه، نام مبارک رسول خدا را بر زبان راندم و دقایقی بعد در کناررکن یمانی، زادگاه امیر مومنان قرار گرفتم.
آری به یاد تو نیز بودم، ای مادرم! زیرا چیزی در برابر دیدگانم قرار گرفت؛ آن پارچه مقدس و سیاه،
آن پارچه ای که کعبه را با وقاری تمام و کمال در بر گرفته است. مرا به یاد جامه ی باشکوهت انداخت.
آری، رایحه مقدس و سرمست کننده ای که در فضای مسجدالحرام در پرواز است، رایحه کعبه معظمه، عطر هرگز استشمام نکرده چادرت را به یادم انداخت...
آه، مادرم! اینک یافتمت!
با در آغوش کشیدن پارچه سیاه کعبه، گوئیا دست به دامان تو می زدم.
مادرم! شفاعت مرا بر عهده گیر!
مادرم! نکند سیاهی پارچه کعبه، به معنای اندوه و سوگ عمیق و پایان ناپذیری است که پروردگار عالم،هماره برای شهادت توبه نمایش گذاشته است...؟
همه فرشتگان در ماتم پر کشیدن تو به آسمان ، با دلی شکسته و تنی رنجور و قلبی آزرده به دور کعبه طواف می کنند؟
آرزو داشتم، اما کجاست آن سعادت!
آرزو داشتم در رکاب پدرت، محمد مصطفی صلوات الله علیه وآله و همسرت علی علیه السلام و پسرانت حسن و حسین علیهما السلام بجنگم!
برای حسین عزیزم، در کربلا جان ناچیزم را تقدیم کنم!
مادرم! به فرزند بزرگوارت حجت بن الحسن - ارواحنا فداه- سفارش مرا نیز بفرما ...
باشد تا به عنوان کم ترین سربازش ،افتخار حضور و جان فشانی در میدان رزم را برای او داشته باشم .
السلام علیک یا سیده نساء العاملین،
من الاولین والاخرین السلام علیک یا زوجه ولی الله و خیرالخلق بعد رسول الله.
فاطمیه قصهگوى رنجهاست بــهــتـرین تفسیرسـوز مرتضى است
فاطمیه شـعــر داغ لاله است قصه زهراى هـــجــده ســالـه اسـت
فاطمیه آتــشافروز دل است احــتــجــاجـش یک کتاب کامل اسـت
فاطمیه سینهچاک دردهاست شــاهـــد نـامــردى نــامـردهـاســــت
فاطمیه ســوز دل را ساز کرد دفـتـر داغ عــــلــــى را بــاز کــــــــــرد
فاطمیه ماه گل افشردن است فتــح باب تــازیـــانــه خـــوردن اســـت
فاطمیه قفل غم را شد کلــید چون که دارد هم شهیده، هم شهید
نویسنده » سید حامد حکیمی پور » ساعت 11:0 عصر روز جمعه 87 خرداد 10
پروردگار عالم در سوره احزاب آیه 57 مىفرمایند: "ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا والآخرة"؛
(( به یقین کسانى که خدا و پیامبر او را اذیت مىکنند، در دنیا و آخرت ملعون بوده و از رحمت الهى دور مىباشند.))
قطع نظر از روایات خاصه که از طریق شیعه نقل شده، اگر آن احادیثی را که در کتب معتبر عامه آمده است را که «اذیت فاطمه علیهاالسلام را اذیت خدا و پیامبرش مىدانند» را با این آیه شریفه کنار هم گذاشته و نتیجه بگیریم، آنگاه به این ثمره خواهیم رسید که هر کس فاطمه علیهاالسلام را اذیت کرده و در حق او ستمگرى نموده و به خانه او تجاوز کرده و ... در دنیا و آخرت ملعون بوده و از رحمت الهى محروم و به عذاب دردناک در قعر آتش جهنم گرفتار خواهد آمد. علاوه بر این، استدلال و استنتاج، از تفسیر على بن ابراهیم نقل شده که این آیه در مورد کسانى نازل شده، که حق على علیهالسلام را غصب کنند و فاطمه علیهاالسلام را از حقش محروم نموده و وى را به خشم آورند... .(1)
«ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الاخره و اعدلهم عذابا مهینا»؛ نزلت فیمن غصب امیرالمؤمنین حقه و اخذ حق فاطمه و آذاها... .
پس، با این بیان روشن (ایذا فاطمه علیهاالسلام ایذا خدا و پیامبر، موذیان خدا و پیامبر ملعون، پس موذیان و مبغضان فاطمه ملعون). ملاحظه مىشود که خداوند، دشمنان و ستمگران فاطمه علیهاالسلام را در قرآن مجید ملعون خوانده است. و اما از نظر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نیز، از طریق اهل تسنن، از ابنعباس در یک حدیث مفصل در مورد حضرت فاطمه علیهاالسلام چنین آمده است:
اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها، و ذلل من اذلها، و خلد فى نارک من ضرب جنبها حتى القت ولدها، فتقول الملائکه عند ذلک (آمین) (2) ؛ خداوندا! هر کس فاطمه را مورد ستم قرار دهد از رحمت خود دور بدار (لعنتش کن) و غاصبین حقش را عذاب کن و کسى که او را خوار گرداند، خوارش فرما و آنان که به پهلوى او مىزنند و باعث سقط فرزندش مىشود براى همیشه در آتش دار، (این دعاها با آمین ملائکه به اجابت مىرسد.)
چنانچه ملاحظه مىکنید در این حدیث پیامبر خدا ستمگران و غاصبین حق فاطمه علیهاالسلام را ملعون خوانده و آنان را براى همیشه اهل آتش مىداند.
منابع :
1ـ عوالم، ج 11، ص 110/ بحارالانوار، ج 43، ص 25، ح 23.
2ـ فرائدالسمطین، ج 2، ص 35، ح 371.
نویسنده » سید حامد حکیمی پور » ساعت 5:6 عصر روز جمعه 87 اردیبهشت 27
با عرض سلام .
چند صباحی بودکه به علت مشکلات شخصی از به روزکردن وبلاگ وخدمت به دوستان اهل بیت(علیهم السلام)بی بهره بودم .
ان شاءالله با عنایت حضرت ولی عصر(عج) دوباره وبلاگ عطش عشق را با سعی و تلاشی جدید و متناسب با سال نوآوری وشکوفایی به روزخواهم کرد تا تحفه ای باشد هرچندناچیز خدمت منجی آخرالزمان حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان(عج).
باشد که مورد رضای این حضرت قرار گیرد و ما را از دعای خیرشان محروم نسازند.
مهدیا :
مگذار بیراهه برویم ....
مگذار بی تو بمانیم ....
مگذار ....
نویسنده » سید حامد حکیمی پور » ساعت 9:23 عصر روز شنبه 87 فروردین 31
نویسنده » سید حامد حکیمی پور » ساعت 7:56 عصر روز دوشنبه 86 آبان 21