�ی��� ����ی�� ���ی� ��� موعود - عطش عشق
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



موعود - عطش عشق






درباره نویسنده
موعود - عطش عشق
سید حامد حکیمی پور
بسم رب المهدی.به نام آنکه سینه مان آکنده از عشق اوست و دیدگانمان در فراق او خون می گرید. در این وبلاگ سعی شده ضمن بیان عقاید شیعیان اثنی عشری و بدور از محیط خشک و بی روح کلامی،مجموعه ای از محبوبترینهای مذهبی خوانندگان عزیز جمع آوری شود.باشد که تحفه ای گردد به درگاه آنکه چشمانمان به راهش دوخته.
آیدی نویسنده
تماس با نویسنده

موضوعات مطالب
مناسبتهای اسلامی[36] . موعود[23] . غدیر ، ولایت ، امامت[19] . موبایل اسلامی[11] . قالب های مذهبی[9] . ملکوتیان[9] . حماسه حسینی[7] . عبرتهای زمان[7] . گالری اسلامی[5] . لوگوهای حمایتی .
آرشیو وبلاگ
لاگهای سال 1385
لاگهای سال 1386
لاگهای سال 1387
لاگهای سال 1388
لاگهای سال 1389


لینکهای روزانه
نرم افزار اسلامی موبایل [11]
صغیر اصفهانی [245]
پـــارس تــــولـــز [117]
تالار گفتمان برسا [106]
موسسه حضرت ولی عصر (عج) [166]
[آرشیو(5)]


لینک دوستان
غـایــب
کلوب من
لیله القدر
اسوه زمان
سجاده من
حیات طیبه
قرار شبانه
رخ اندیشه
بیقرار ظهور
مهسا آنلاین
دفتر خاطرات
دلتنگی عزیز
عروج روحانی
حضرت عشق
خدای مهربون
پرچمدار هدایت
تنهاترین سردار
غریب ترین مداح
عبد الرضا هلالی
حمید رضا علیمی
یا اباصالح ادرکنی
نسیمی از بهشت
چیز هایی که نگفتم
حزب اللهی مدرنیته
یا لثارات الحسین (ع)
طلاب حوزه علمیه قم
اللهم عجل لولیک الفرج
سیدجواد ذاکر حمید علیمی
وجود با وجود
پیاده تا عرش
بچه دانشجو !
یوسف زهراء
یا علی مدد
مستبصر
سوز عشق
همکلاس
عمومی
در سایه سار معرفت
وبلاگ اس ام اس
خلوت تنهایی
اس ام اس عاشقانه
مسیح اندیمشک
هـــــــو یا عـــلــــی
زندگی
موتور سنگین
شیرین الحکایات
رنـــگــارنــگ
..:: نـو ر و ز::..
دکتر رحیم پور ازغدی
با خاطرات تبیانیون
شهید جاودانی (کمیل)
انتظار
وبلاگ جامع دفاع مقدس
مشهد وبلاگ
اندیشه اسلامی
مذهب عشق
عطش عشق
وبلاگ قالب
قالب سازمذهبی

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
موعود - عطش عشق


لوگوی دوستان
















آمار بازدید

کل بازدیدها : 287962

بازدیدهای امروز : 26

بازدیدهای دیروز : 16

 RSS 

   

 باز میبینم روز از نو شد وروزی از نو.....................

رسیده است بهار دیگری اما همچون زمستان عریان آمده........

چگونه میشود که بهاری را جشن گرفت درحالی که هنوز دنیا در پشت خروارها ظلمت وتاریکی

خود را پنهان داشته........چگونه می شود سخن از شادی به میان آورد در حالی که........

هنوز ابر سیاهی و سرمای غربت بر سر عالمیان سایه افکنده.........

                      نمی دانم...................

                                             نمی دانم.................. 

 واقعا مات و حیرانم.........این بار واقعا مبهوت مانده ام ........

چرا بهار رسیده ولی مژده ظهور و فرج ارباب را کسی نداده ؟؟؟؟

                   

 چرا همه خوشحالند از اینکه سال نو آمده ولی کسی ناراحت نیست از اینکه دلبر نیامده ؟؟

  نمیدانم.....شاید هم همه ی مرم چون من غم و غصه هایشان را زیر لبخند هایشان پنهان

 می کنند...........شاید امسال او بیاید......خدا را چه دیده ای ........

 آن قدر چشم به راه مینشینم و با چشمان پر اشکم جاده انتظار را دید خواهم زد....

                      شاید  بیاید...................شاید

 

برگرفته شده از سایت حضرت عشق : http://hazrate-eshgh110.blogfa.com



نویسنده » سید حامد حکیمی پور » ساعت 8:21 عصر روز چهارشنبه 86 فروردین 8

هر جمعه به جاده آبی نگاه می کنم و در انتظار قاصدکی می نشینم که قرار است

 خبر گامهای تو را برای من بیاورد، گامهای استوار و دستهای سبزت را.

 اگر بیایی، چشمهایم را سنگفرش راهت خواهم کرد. تو می آیی و در هر قدم،

شاخه ای از عاطفه خواهی کاشت و قاصدکی را آزاد خواهی کرد.

 تو می آیی و روی هر درخت پر شکوه لانه ای از امید برای کبوتران غریب خواهی ساخت.

 صدای تو، بغض فضا را می شکافد. فضای مه آلودی که قلب چکاوکها را

 از هر شاخه درختش آویزان کرده اند. تو با دستهایت بر قلبهای شقایق ها

رنگ سبز امید خواهی زد و با رنگ پر معنای دریا خواهی نوشت:" به نام خدای امیدها"!

تو می آیی در حالی که دستهایت پر از گلهای نرگس است. تو دل سرد یکایک ما را

 با نواهای گرمت آفتابی می کنی و کعبه عشق را در آنها بنا خواهی کرد.

 دست نوازش بر سر میخک هایی خواهی کشید که باد کمرشان را خم کرده است.

 تو حتی بر قلب کاکتوسها هم رنگ مهربانی خواهی زد.

تو می آیی و با آمدنت خون طراوت و زندگی در رگهای صبح جریان پیدا خواهد کرد....

 تو می آیی ای پسر فاطمه ، یوسف زهرا یا مهدی. به امید آن روز!



نویسنده » سید حامد حکیمی پور » ساعت 1:0 صبح روز سه شنبه 85 اسفند 15

  

شانه هایم سخت سنگینی می کند و احساس می کنم پشتم زیر خروارها بار در حال خم شدن است .

ای غایب از نظرمی دانی چرا؟ نمی دانم چرا عطش سرخ نگاهم را نادیده گرفتی ؟!

گلایه ندارم بلکه مصمم تر در کوچه های انتظار به جستجوی حضور ابدیت می گردم.

کوه ها راز استواری را با ابرهایی که می گذرند پچ پچ می کنند. دیگر همه از همه جا بریده اند.

کودکان طرح درد را ترسیم می کنند و انسانها در به در دنبال کیمیا، همان صداقت دیرینه می گردند.

آخر مگر نمی دانی به یغما برده اند تمام هستی نیلوفر را و به یادگار سیلی محکم بر صورت او نواختند.

مگر کبودی صورت نیلوفرها برایت آشنا نیست؟!

خدا را شاهد می گیرم که دروغ نمی گویم!

فریاد مظلومیت نسلهای انسانی در اوراق کهن تاریخ حماسه می آفریند،آن هم در سرزمین زیتون ها!

مگر تو شاهد نیستی که چگونه لاشخوران وحشی به نسل کشی پرداخته اند ...

آن هم در سرزمینی که قبله اول محمد رسول الله (ص) بود! چرا فریاد رسای دادخواهی عدالت جویان را اجابت نمی کنی ای ناجی تمام خوبیها.

چه حکمتی در غیابت هست که ما از فهم آن عاجز هستیم.

بیا بیا که دیگر ضریح چشمهایم جایی برای دخیل انتظار ندارد.

تب تند انتظار چشم به راهانت را می سوزاند بیا تا این تب تند فروکش کند،

تا دلهای خزان زده با آمدنت به بهاری دیگر پیوند خورد.

بار الهی تا صبر ساحل طلبان لبریز نگشته ، کشتی نجات مهدیت را برسان . (آمین) الهی... مشکن دلم را ... که من دلشکسته ام....بشکن سکوت را...بگو مهدیم کجاست ...؟؟



نویسنده » سید حامد حکیمی پور » ساعت 5:0 عصر روز دوشنبه 85 اسفند 7

 ابوحمزه ثمالى آورده است که: در یکى از روزها در محضر درس امام محمدباقر علیه السلام بودم .
هنگامى که حاضران ‏رفتند، امام باقر علیه السلام فرمود:
((اباحمزه! از رخدادهایى که خداوند آن را قطعى ساخته است قیام قائم ماست. هر کس در آنچه مى‏گویم ‏تردید کند
با حال کفر به خدا، او را ملاقات خواهد کرد.
آنگاه افزود: پدر و مادرم فداى وجود گرانمایه او باد که همنام و هم‏کنیه من است و هفتمین امام پس از من.
پدرم فداى کسى باد که زمین را لبریز از عدل و داد مى‏کند همان گونه که به هنگامه ظهورش از ستم و بیداد لبریز است .
یا اباحمزه! هر کس سعادت دیدار او را داشت و همان گونه که به پیامبر صلی الله علیه و آله و على علیه‌السلام،
سلام و درود مى‏گوید بر آن حضرت درود گفت و فرمانبردار او گردید، بهشت‏ بر او واجب مى‏گردد و هر کس
به آن وجود گرانمایه سلام نگفت، خداوند بهشت را بر او حرام ساخته و او را در آتش سوزان جاى خواهد داد
و چه بدجایى است جایگاه ستمکاران!
))


بانوى دانش پژوهى که به (ام‏هانى) شهرت داشت آورده است که بامدادى بر حضرت باقر علیه السلام وارد شدم
و گفتم: سرورم! آیه‏اى از قرآن شریف، ذهن و فکرم را به خود مشغول داشته و خوابم را ربوده است .

فرمود: کدام آیه ام‏هانى؟ بپرس!
گفتم: این آیه شریفه که مى‏فرماید: فلا اقسم بالخنس. الجوار الکنس.

فرمود: به! به! چه مسئله خوبى پرسیدى، این مولود گرانمایه‏اى است در آخرالزمان.
او (مهدى) این عترت پاک ‏است. مهدى خاندان وحى و رسالت، براى او غیبت و حیرتى است که گروهى در آن گمراه مى‏گردند
و گروه‌هایى راه حق و هدایت را مى‏یابند. خوشا به حالت اگر او و زمان او را درک کنى ... و خوشا به حال آنان ‏که او را درک خواهند نمود.



نویسنده » سید حامد حکیمی پور » ساعت 3:43 عصر روز چهارشنبه 85 اسفند 2

ای فرزند هاشم! پدران تو همگی بخشنده و گشاده دست بودند.

ای فرزند سخاوت و کرامت!تو نیز احسان و بخشش را از آنان به ارث برده ای.

یا صاحب الزمان!ما همیشه نیازمند بخشش و دِهِش توهستیم.

روزهای جمعه که روز ظهور تو خواهد بود،نیازمند و محتاج،بی پناه و بی یاور،اما شادمان و امیدوار،

به در خانه لطف و احسان تو می آییم و می گوییم:

 جمعه روز توست؛ همان روزی که در آن، انتظار ظهور تو را داریم؛

همان روز که در آن فرج و گشایش برای مؤمنان را به دست تو آرزو می کنیم؛

همان روز که در آن، امید کشتن کافران را به شمشیر تو داریم.

مولای من! در این روز من میهمان و پناهنده توام؛

مولای من! تو نیز کریم و بخشنده ای هستی که فرزند کریمان و بخشندگانی.

تو از سوی خدا مأموریت داری که شیعیان- که نه همه درماندگان- را پناه دهی.

مرا نیز ضیافت کن و پناهم ده. درود خدا بر تو و خاندان پاک تو باد. 
                      

ای نور دیده! ما همیشه و در همه حال میهمان توایم.ریزه خوار سفره احسانت هستیم.

ای سید! سخت حاجتمندیم . دست نیاز به سوی تو گشوده ایم، ناامیدمان مکن.

ای سرور!گرسنه ایم، گرسنه لطف تو،از خوان احسان خویش بی بهره مان مگذار.

ای کریم! تشنه ایم، تشنه محبت و دوستی تو،از زلال محبت خویش سیرایمان کن.

ای عزیز! برهنه ایم، برهنه لباس عزت و آبرو، لباس عزت و عافیت به ما بپوشان.

ای آقا! گرفتاریم، گرفتار کمان ابروی تو،با نگاهی از سر رحم و مرّوت ما را از غم روزگار هجران برهان.

حاجیان کوی تو و زائران کعبه وجودت هستیم. در دوران قحطی انسانیت و سختی دینداری آمده ایم.

سرگشته و آواره ایم، رحل اقامت کجا افکنیم؟ پناهمان ده.



نویسنده » سید حامد حکیمی پور » ساعت 1:0 صبح روز دوشنبه 85 بهمن 30

با سلام . ضمن تسلیت به مناسبت ایام سوگواری شهادت امام سجاد (ع) و سالروز تخریب قبور ائمه عسکریین
مطالب زیر را خدمت ‏شما عرضه میکنم :

     

 ابو حمزه ثمالی از حضرت امام باقر علیه السلام نقل می‌کند که فرمود:

چون هنگام وفات حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرا رسید، من را به سینه خود چسبانید و فرمود:
 
پسرم، تو را به چیزی وصیت می کنم که پدرم به هنگام وفاتش به من وصیت کرد.
 او فرمود از ظلم به کسی که بر علیه تو ناصری جز خداوند ندارد بپرهیز و هرگز خود را بر آن آلوده مساز. 

 از حضرت ابی الحسن علیه السلام نقل شده است ‏:

 که امام سجاد علیه السلام در هنگام وفات بیهوش شد.
 سپس چشمان خود را گشود و سوره واقعه و فتح را قرائت کرد و بعد گفت:
 حمد خداوندی را که وعده خود به ما را راست گردانید و همه‌ی بهشت را به ما بخشید
 و ما در هر جای بهشت که بخواهیم برای خود منزل اختیار می‌کنیم.
 سپس آیه 74 سوره زمر را تلاوت کرد: "پس چه خوب است اجر عاملین" و از دنیا رفت.

 و در روایت دیگری آمده است:

 امام پیش از وفات لحظه ای به هوش آمد و پارچه ای را که رویش بود کنار زد و فرمود:
 قبر مرا حفر کنید تا به زمین سفت برسید.بعد پارچه را روی صورتش کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

                       

                                                 

                                       
منبع:تبیان            



نویسنده » سید حامد حکیمی پور » ساعت 3:12 صبح روز چهارشنبه 85 بهمن 25

ای پادشه خوبان داد از غم از تنهایی

دل بی توبه جان آمد وقتست که بازآیی

هر جمعه به جاده آبی نگاه می کنم و در انتظار قاصدکی می نشینم که قرار است ،

خبر گامهای تو را برای من بیاورد....

گامهای استوار و دستهای سبزت را. اگر بیایی، چشمهایم را سنگفرش راهت خواهم کرد.

صدای تو، بغض فضا را می شکافد. فضای مه آلودی قلب عشاق را از بوی ترنم مهرت پرخواهد کرد.

تو با دستهایت بر قلبهای شقایق ها رنگ سبز امید خواهی زد و با رنگ پر معنای دریا خواهی نوشت :

به نام خدای امیدها

تو می آیی و با آمدنت خون طراوت و زندگی در رگهای صبح جریان پیدا خواهد کرد.

تو می آیی و در هر قدم، شاخه ای از عاطفه خواهی کاشت و قاصدکی را آزاد خواهی کرد.

تو می آیی و روی هر درخت پر شکوه لانه ای از امید برای کبوتران غریب خواهی ساخت.

تو می آیی در حالی که دستهایت پر از گلهای نرگس است. تو دل سرد یکایک ما را با نواهای گرمت آفتابی می کنی...

تو می آیی کعبه عشق را در دلهای غبارآلود ما بنا خواهی کرد. تو حتی بر قلب کاکتوسها هم رنگ مهربانی خواهی زد.

تو می آیی ای پسر فاطمه ، یوسف زهرا یا مهدی .



نویسنده » سید حامد حکیمی پور » ساعت 1:0 صبح روز جمعه 85 بهمن 20

پروانه گفت...

من گل های زیادی را دیده ام...من گل لاله را می شناسم.گل نسترن را دیده ام.

با شقایق دوست بوده ام.با مریم و سوسن و... هم نشین شده ام؛

اما بارها و بارها، به تمامی آنها گفته ام که هیچ کدامشان برای من،

 گل نرگس نمی شوند. من عاشق دیوانه گل نرگس ام.این را دیگر،

همه گل های سرزمین من- همه گل هایی که مرا می شناسند- می دانند.

یک بار گل سرخی از من پرسید: پروانه جان! پروانه خوب دوست داشتنی!

این چه رازی است که تو همیشه و در همه جا و در حضور تمامی گل ها،

 تنها و تنها از گل نرگس می گویی و تنها و تنها از عشق او یاد می کنی؟

این گل نرگس چه دارد که تو را این گونه شیفته خویش کرده است؟

 به گل های سرزمینمان نگاه کن ! لاله را با تمام زیبایی اش ببین!

طنازی مریم را بنگر!دلبری سوسن را شاهد باش!

این ها همه آرزو دارند که زمانی- آن هنگام که برای استرحت،اندکی درکنارشان می آسایی-

حرفی هم از آن ها بزنی و سخنی هم در باب محبت آن ها بگویی و افسوس و صد افسوس که همگی در حسرت این آرزو مانده اند...!!

من در پاسخ گل سرخ گفتم:

گل سرخ عزیز! با خود عهده کرده ام- تا آن هنگام که در سرزمین ما گل نرگس هست - از عشق هیچ گل دیگری سخنی نگویم.

تو خود بگو که آیا تا وقتی وجود نازنین گل نرگس هست، می توان عاشق دل باخته گل دیگری بود؟!

اصلا مگر می شود ادعای عشق داشت و عاشق او نبود؟!



نویسنده » سید حامد حکیمی پور » ساعت 1:0 صبح روز سه شنبه 85 بهمن 10

  

زبان رساى اسلام بود و مبین شریعت مصطفى(صلّی الله علیه و آله) با سخنانى حکیمانه،

 منطقى استوار، علمى سرشار، برگزیده روزگار به شمار می‌آمد و...بنده شایسته پروردگار.

در سال‌هاى سیاهى که ابرهاى سلطه امویان، آسمان جهان اسلام را تاریک کرده بود و در

 سال‌هایى تیره‌تر، که حکومت عباسیان، مسلمانان را به تیرگى نشانده بود.

 او خورشید مدینه‌ی دین و دانش بود.

در میان این دو فصل سیاه و سرد و ابرآلود، چند صباحى که خورشید وجودش از

 افق مکتب و مذهب تابید، اسلام و قرآن را جان بخشید.

او آبیارى نهال حق کرد تا این بذر ایمان پا گرفت و در افق اندیشه‌ها تابان شد.

دین، به نام او زنده گشت. درخت علم، در بوستان کلامش رویید و به برگ و بار نشست.

گلشن فضل، از چشمه دانش او سیراب شد. کتاب فقه، با (الفباى صادقى) نگاشته گشت.

وقتى چشمه فضل و فقه و علم و کمال او مى‌جوشید، حسودان و عنودان، زبان به طعن

مى‌گشودند و تیغ دشمنى بر مى‌کشیدند و پاى خصومت پیش مى‌گذاشتند.

 ولى... کدام دانشور را مى‌توان شناخت و نام برد که از گنج دانش حضرت صادق (َع)

بهره نبرده باشد؟

و کدام معلم را مى‌توان یافت که به اندازه او، تربیت یافته در مکتب عترت داشته باشد؟

حوزه‌هاى علمیه، نقش شاگردى او را به سردرهاى خویش نوشته‌اند.

فقیهان دین مدار، خوشه چین حدیث و حکمت صادقى‌اند.



نویسنده » سید حامد حکیمی پور » ساعت 1:0 صبح روز دوشنبه 85 بهمن 2

 


موعودا!

دیر هنگامی است که چشمان انتظار به راهت دوخته و جان و دل به شراره های اشتیاقت، سوخته ایم.

 باغ آرزوها به شوق بهار روی تو خزان ها را می شمارد و چکامه های خونین شقایق را می نگارد؛

نرگس ها داغ هجر تو بر سینه دارند؛عروسان چمن جز به مژده جمال دلارایت سر زحجله عیش برنیارند؛

مهدیا!

معراج نشینی بگذار و از پرده غیبت به درای و رخسار محمدی بنمای؛که خیل منتظران به جان آمده

 از حقارت و عیدهای دنیایی، چشم بر بلندای وعده دیدار تو دارند.

ای گوشوار عرش الهی! آرمان انتظار را به کوله بار صبر و یقین، بر دوش می کشیم

و به ترنم آوای ظهور سرخوشیم، هر بامداد ، یاد طلوع تو را در سینه می پرورانیم و پرتو چهره تو را

در دیده نقش می زنیم.

عمری است که اشک هایمان را در کوره سوزان حسرت ها انباشته ایم و انتظار جمعه ای را می کشیم

که جویبار ظهورت از پشت کوه های غیبت سرازیر شود، تا آن کوره را بدان آب خاموش سازیم

و آن حسرت ها را به دریا ریزیم. سبکبار تن خسته امان را در زلال آن بشوییم.

ای امید بی پناهان، بیا...بیا.

از ثری تا به ثریا، دل های بی قراران، شیدای یک نگاه توست.

از سوی تا ماسوی جان های بی پناهان، نثار قدم های تو باد.

بیا و روزه داران غیبت را به افطار فرج بنشان و قضای عهد انتظار را دستی برافشان.



نویسنده » سید حامد حکیمی پور » ساعت 12:38 صبح روز یکشنبه 85 دی 24

<      1   2