• وبلاگ : عطش عشق
  • يادداشت : در شب اول قبر چه ميگذرد....؟؟؟
  • نظرات : 5 خصوصي ، 20 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    به نام خدا

    با سلام و عرض ادب

    خوبه دست شما درد نكنه كه براي لحظاتي آدما را به ياد يه روز بايد رفتن مي‏اندازيد. اما برادرجان بهتر نيست از قشنگي‏هاي مرگ هم بگوييم كه متاسفانه در ادبيات ما خيلي كم به آن اشاره شده است در حالي كه ما در احاديث داريم كه هرشخصي حتي اگر گنهگار شديد و جهنمي ابدي باشد هم باشد پس از مرگ مدتي در محلي راحت و بدون دغدغه نگهداري مي‏شود و پس از آن به ساير امور او پرداخته مي‏شود. چندي قبل در وبلاگ يكي از دوستان پارسي بلاگي در باره زيبايي مرگ مطلبي خواندم كه واقعا جالب بود.

    نام مطلب: ترحم باعث تخفيف عذاب قارون

    نشاني وبلاگ:

    kindliness.parsiblog.com

    مرگ آن قدرها هم كه مي‏گويند بد نيست. به قول زنده ياد سهراب سپهري:

    مرگ با خوشه انگور مي آيد به دهان

    واقعا هم همين طور است. مرگ شيرين و دوست داشتني. مگر نه اين كه امام حسين(ع) مرگ را چون گردنبندي كه بر گردن دختركان است ، دوست دارد.

    نمي‏خواهم تعريف خودم بدهم و منم منم كنم. خدا شاهد است نه. اما بنده كه هر وقت به ياد مرگ مي‏افتم بيش از هر چيز ديگر به ياد خدا مي‏افتم و از اين كه پس از ترك اين جهان در آغوش نور قرار مي‏گيرم و ميهمان و جيره‏خوار خوان خداوندي مي‏گردم، بي اندازه خوشحال مي شوم و خداوند بزرگ را به خاطر اين موهبت عظيم شكر و سپاس مي‏گويم و فرياد بر مي‏دارم:

    خدايا! از تو ممنونم كه مرگ را آفريدي تا به وسيله آن همچو عاشقي دلداده و دل از كف ربوده با حالتي مست و مدهوش در دامنت بيافتم و همچو كودكي كوچك به بلنداي عظمتت بياويزم و در جوارت به فراغت بال بياسايم. خدايا! تو چقدر نازنيني كه بنده‏ات را چنين به پيش خويش مي‏خواني و عظمتش مي دهي و بزرگش مي‏داري!

    خدايا! از تو ممنونم و شاكر كه به من آموختي كه از مرگ نبايد بترسم از اين بايد بترسم كه شايسته مرگ نباشم.

    فسبحان من لا يموت

    به روز باشيد و بهروز

    ياعلي